دیدی گاهی وقتا یه اسم که همیشه تو ذهنت بوده یه دفعه از یادت می ره اما به اصطلاح می گی نوک زبونمه و خودت می دونی چی و کیه؟!!

" وونگ کار وای ".

صدای فوق‌العاده ویولا و پیزیکاتوی ویلنسل با ترکیب تصاویری دلنشین و اسلوموشن های فیلم شاهکاری تکرار نشدنی رو رقم زدن. بچه بودم این فیلم رو دیدم

 

 

 

 

* پیتزیکاتو (پیزیکاتو): زخمه زدن به سیم سازهای زهی که با سرانگشت اجرا می شود

 

 


 

 

عکس از هیرومی ناگاکورا

 

شیر دوست داشتنی دره ی پنجشیر؛ چریکی که بسیار بزرگتر از نامش بود؛ مثل چگوارا، مثل چمران. بعد از مارشال اروین رومل یکی از شخصیتهای مبارز و خواستنی برای من، این آدمه 

ناخواسته تأثیر خودش رو تو اکثر پلن مأموریت هایی که تو بریفینگ تشریح می کنم نشون می ده  

 

* احمد شاه مسعود


 

 

سلام

اگه این پست رو دارید می خونید پس به احتمال قطع و یقین من نیستم. به قول خارجیا: ما رفتیم بای بای، ما رفتیم ( لفطنی موزون خوانده شود )

ببخشید از اینکه بی خداحافظی رفتم. چون یه دفعه ای شد؛ حلال بفرمایید. ما رفتیم عراق دُور دُور 

اگه زبونم لال، روم به دیوار، روم به دیوار، گلاب به روتون، بلانسبت شما تا یکماه دیگه خبری ازم نشد، یه پست دیگه منتشر می شه که کلاً آب پاکی می ریزه اونجایی که باید بریزه  ( یه جور وصیتنامه ی مجازی )

در ضمن لازم به توضیحه که بعد از پست دوم، آخرین پستی که من نوشتم بصورت رمزدار منتشر می شه که اولین نفری که بتونه رمز رو وارد کنه مدیریت وبلاگ رو می تونه داشته باشه چون یوزر و پسورد رو نوشتم.

یه شعر بود که هنوز هم هست:

 

من نگويم، که به درد دل من گوش كنيد
بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد
عاشقان را بگذاريد بنالند همه
مصلحت نيست، كه اين زمزمه خاموش كنيد
خون دل بود نصيبم، به سر تربت من
لاله افشان به طرب آمده، می نوش كنيد
بعد من سوگ مگيريد، نيرزد به خدا
بهر هر زرد رخی، خويش سيه پوش كنيد
غير غم دار و ندارم به جهان چيست مگر؟
رشك كمتر به من ِ هستی بر دوش كنيد
خط بطلان به سر نامه هستی بكشيد
پاره اين لوح سبك پايه ی مخدوش كنيد
سخن سوختگان طرح جنون می ريزد
عاقلان، گفته ی عشاق فراموش كنيد

 

 


 

 

سلام بانو

سلام گستره‌ی مهر بی پایان

ببین چه باران شاعرانه ای!

من بی چتر را

به زیر چتر خویش می آوری یا

چترت را به دست باد خواهی سپرد؟

دلم دلبرانه هایت را می خواهد

می دانی

می روم و باز میگردم

سوی بی سوی تو را؛

چرا که معنای تو جهت نمی داند.

مقصد که مقصد است، "انا الیه راجعون"

دیر یا زود؛

دیگر نمی خواهم چشم بر زیبایی راه ببندم، تویی که خود را از من دریغ داشته ای. پاره ای اوقات منطق ذهن دروغ می پندارد اما من به منطق دل اینجا هستم. بهای دلی که از پی اش آمدم نباید کمتر از دل باشد ورنه این همه کثیر واژه ی هیابانگ، که مفت دهان بسیاران است. به راستی که سدره المنتهایی، دلم را. طغیان گونه ی شعرت را دوست میدارم و این حماسه ی بودنت را. دوست دارم تنها بندی این بند باشم و تنها ملاقاتی ام تو باشی. سیگار نمی کشم، پس کمپوت دلی کفایت می کُندم. دل آشوب تنهاییم در کنار دل دل مهربانی ات به آرامش می نشیند. ای دلدار هنوز و همیشه ام.

 

 

 

* راسگوادو ( راسگادو ) تکنیکی در نوازندگی فلامنکو


BIRTHDAY میز پذیرایی ماحصل کاری دو نفره است؛ من و احمد جشنی مختصر به اتفاق رفقایی که قدمت رفاقتمان به بیست و اندی سال می‌رسه؛ به پیشنهاد احمد جامه‌ی عمل پوشوندم؛ چقدر به یه همچین تجدید روحیه‌ای نیاز داشتم؛ خدا رو شکر مجرد اومدن و مجبور نبودیم هیچ خط قرمزی رو رعایت کنیم اون وسط مسطا یه کوکتل موهیتو درست کردن که برای مبتلا نشدن به کرونا یه مقداری هم الکل قاطی داشت فعلاً تا اطلاع ثانوی از دادن هرگونه فرآورده ی خونی و غیرخونی معذورم عاقا من مستعد به راه خلاف
به به سلام علیکم؛ می‌بینم که همه چی مرتبه و . وبلاگم سر جاشه، تولدمم که مبارک بوده ( اینقدر بدم میاد از آدمایی که ادای تنگا رو در میارن و تولدشون رو هی به رخ می‌کشن )، سریال COVID-19 VS HUMANITY هم که هنوز داره پخش میشه؛ دختر کوچولوی درونم ازم خواست این آهنگ رو بزارم طفلکی این چند وقته خیلی اذیت شده. همه رفتن هالیدی ما ارتحالیدی شغل فعلیم تو اداره = موش ماده چال کردن ( با عرض پوزش از بزرگای مجلس ) حالا من هیچی؛ این بچه‌هایی که زن و بچه دارن
اونایی که آتاری یادشونه، جدا از اینکه فُسیلییزیشن رو به چالش‌ کشیدن، نشون می‌دن که لحظه‌های نابی رو هم تجربه کردن. یه بازی بود به اسم PAC MAN یا خط خور؛ باید همه‌ی خط‌ها رو می‌خوردی و از یکی از دریچه‌ها خارج می‌شدی تا بری مرحله‌ی بعد و این وسط یه سری شبه شبح بودن که سعی داشتن که تو رو گیر بندازن و نابودت کنن؛ بعد چهار گوشه ی باکس بازی چهار تا مربع بود که با خوردن هر کدوم اونا شبه شبح‌ها از حالت تهاجمی خارج شده و به حالت تدافعی می‌رفتن و تو باید برای نابود
اول صبحی برای زیارت عاشورا، تو حسینیه جمع شدیم از اول تا آخرش من ذهنم درگیر صحنه‌های بدیع و بعضاً س ک ۳۰ بود صرفاً جهت رستگاری و شوخی با خودآ؛ ارتباط فوق معنوی و زیبایی شکل گرفته بود. یعنی اگه یه ذره دیگه طول می کشید، خودآ در قالب یه آواتار تجسد پیدا می‌کرد و یه جوری انگشت مبارکش را در . حلقوممان فرو می‌کرد. صبر زرد از عبدالحی شماسی و در انتظار گودو از ساموئل بکت؛ این دو نمایشنامه رو اون وقتا که کوچولو موچولو بودم رو صحنه برده بودم؛ وجه مشترک این دو
من بیانم الکن و زبانم قاصر از ابراز این همه عشق بی مدعاست. نمی‌دانی چگونه دوستت دارم اما بدان به اندازه‌ی ابد و یک روز خواهد بود. این رو برای من نوشتی: مرد من از آن دسته مردها نیست که همه جا می بینی. از آن دسته از مردها نیست که همه دارند فقط از آن دسته معدود مردانیست که وقتی نمی بینی اش انگار چیز به وسعت جهان هستی کم داری. چیزی قد دوست داشتن هایت که با کسی غیر از او نداشتی و تکرار نمی شود
بعضی واقعیت‌ها به قدری تلخ تلخ تلخن، که این تلخی رو با همه‌ی وجودت درک و لمس می‌کنی. بودن در عین نبودن و نبودن در عین بودن. سیگار لازمم. بعد از من میپرسن چرا؟ واقعاً چرا ؟!!!!!!!!!!! یکی از خوبیای عرق اینه که صاف و صیقلی می کنه تو رو؛ حجاب ذهنت رو کنار میزنه و خودت رو به خودت نشون میده. مرز بودن تا شدن به یه پیک اضافی بنده. ری را را خوانده ام و سال‌های متمادی بسیاری را زیسته‌ام با او لطیف، آرام، جاری .
از بچگی عاشق طهران بودم؛ الآنم همینطور؛ این همه سکوت شبانه ش برام قابل هضم نیست. هنوز ماشین رو تحویل نگرفتم؛ فعلا خط یازده رو عشقه؛ چهل سالگیم هم داره به آخر می‌رسه. گوساله به دنیا اومدم خدا کنه گاو از دنیا نرم فقط. سیگار رو گذاشتم کنار ( از کنار بر نمی‌دارم ) مثل چایی، مثل شله قلمکار، مثل آش رشته، مثل . هوا به شدت هوای دلتنگیه. دلم می‌خواد تا دفتر رومه پیاده برم؛ دلم هیاهوی رومه رو می‌خواد.
وقتی از راه برسی، گرد خستگی هنوز رو تنت باشه و این متن رو که با همه‌ی وجود برای تو نوشته شده رو ببینی و بخونی خستگی لحظه که هیچ، خستگی یک عمر از شانه‌هایت فرو خواهد ریخت. " و یک روز یک نفر ، چنان آدم را می خواهد که خواستنش به این راحتی ها تمام نمی شود. از کجا آغاز کنم گفتن ماجرایی را که یک عشق چقدر می تواند بزرگ باشد ماجرای عاشقانه شیرینی را که از دریا کهن سال تر است و از گنبد فیروزه ای بزرگ تر
این چند وقته خیلی درگیر بودم. امروز تو فرودگاه داشتم فکر می‌کردم چقدر خوب میشد اگه برای همیشه بخوای از ایران بری. نه اینکه به کشورم عِرق نداشته باشم؛ نه. ولی اون رفتنه رو دلم می‌خواست؛ مقصد شاید مهم باشه ولی به نظر من لذت سفر به مسیری که طی میشه و از اون مهمتر پای سفرته. چند شب پیش خوابی دیدم که اینقدر موارد اخلاقی ش زیاد بود که فقط میشه به همین بسنده کرد که: خواب دیدم وسایل خونه رو جمع کردم؛ ولی ظاهراً که همه چی لنگ در هوا شده؛ هر چند از این بابت نگران
دو سال پیش این شعر رو واسه ی وجود عزیزی گفتم که تو بدترین و سخت‌ترین شرایط پام وایساد؛ زجر کشید و دم نزد؛ لحظه لحظه وجودش رو تقدیم من کرد بی هیچ چشم داشتی؛ ذره ذره مثل شمع آب شد و روشنی راهم شد تا من به گمراهی و ظلمات نرم. ( حتی اون تایمی که چند ماه نبودم، پا پس نکشید و مردونه پام موند) و من نمی‌دانستم . صبورانه و بی ادعا، درد و دلهای من رو می شنید و دم بر نمی‌آورد خیلی جاها بیمعرفتی من رو عین معرفت دید.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زائر مرکز خدمات روانشناختی و مشاوره اندیشه مهر موسسه زبان بهکلام Welcome To Hosseini HoMe مشاوره asman تیم پشتیبانی امنیت اینستاگرام اشتراک گذاری رونیکا گیتی