اول صبحی برای زیارت عاشورا، تو حسینیه جمع شدیم از اول تا آخرش من ذهنم درگیر صحنههای بدیع و بعضاً س ک ۳۰ بود صرفاً جهت رستگاری و شوخی با خودآ؛ ارتباط فوق معنوی و زیبایی شکل گرفته بود. یعنی اگه یه ذره دیگه طول می کشید، خودآ در قالب یه آواتار تجسد پیدا میکرد و یه جوری انگشت مبارکش را در . حلقوممان فرو میکرد. صبر زرد از عبدالحی شماسی و در انتظار گودو از ساموئل بکت؛ این دو نمایشنامه رو اون وقتا که کوچولو موچولو بودم رو صحنه برده بودم؛ وجه مشترک این دو منبع
درباره این سایت