دو سال پیش این شعر رو واسه ی وجود عزیزی گفتم که تو بدترین و سخت‌ترین شرایط پام وایساد؛ زجر کشید و دم نزد؛ لحظه لحظه وجودش رو تقدیم من کرد بی هیچ چشم داشتی؛ ذره ذره مثل شمع آب شد و روشنی راهم شد تا من به گمراهی و ظلمات نرم. ( حتی اون تایمی که چند ماه نبودم، پا پس نکشید و مردونه پام موند) و من نمی‌دانستم . صبورانه و بی ادعا، درد و دلهای من رو می شنید و دم بر نمی‌آورد خیلی جاها بیمعرفتی من رو عین معرفت دید. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

قاطی پاتی نی نی اخبار تعطیلی مدارس mod video games مدرسه ای قابـل تحمل ازلحاظ اخلاق و رفتار اجناس فوق العاده شیک فایل , دانلود پروژه های تخصصی معرفی و فروش کتاب